دَستم را میگیرد و میگوید بیآ با هم برويم....
گفتم:اِی آسمان مشکی شَب
من اِنسانم و تو آسمان...
شباهتمان در چیست؟
گفت:آن روز هایی كه مردم اینقدر مشغول کارهایشان هستند و مرا نمیبیــــنند تو بیا جای من..
صورتت شود جای ماه من...
و چادرت هم آسمان من
این را که گفت لبخندی زدم
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
امروزت چگونه بود؟
آمار سایت